سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امسال توو مسجد محله ی ما،حاج آقا درس میدن. درس اعتقاد. بعد از نماز جماعت نیم ساعتی درس میدن.....

 

این روزها دوتا واژه را برامون جا انداختن :

صراط مستقیم:صراط چی چی هست؟ کاربردهای قرآنی اون چی چی هست؟ این صراط که توو ذهنی من آ شوما کردن،راهِ یا پلی صراطس؟  اصلاً صراط یکبار هم توو قرآن ذکر شده؟ اگه صراط، پل هست این چه پلیه؟ از روی جهنم رد میشم یا توو جهنم؟ چه افرادی از روی اون عبور میکنن؟  همه یا فقط بعضی؟ مثلاً امام حسین هم از روو پلی صراط عبور میکنن؟ امام زمان هم رَد میشن؟ یا پلی صراط فقط برای آدم بدهاست؟... و بطور کلی حقیقتِ صراط چیه؟ حقیقتِ صراط مستقیم را برای ما بشکافین از قرآن و حدیث. و از همه مهمتر اینقدر ما هر روز میگیم اهدناصراط المستقیم، چه رابطه ای بین این صراط مستقیم و اون پلِ صراطی که توو قیامتِ هست؟ آیا صرفاً فقط یه تشابهِ اسمیه؟  واگه ارتباطی هست،چه رابطه ای؟... 

صراط چیست؟                            سومین نکته از صراط  

همه وارد جهنم میشویم؟              پل صراط؟  

  سرعت عبور از صراط                چرا خوبان هم از آتش عبور میکنند؟ج1    ج2

پاسخگوی چه هستیم؟               در پرتو کدام نور... 

پلی عریض یا دقیق                صراط مستقیم کجاست

مرصاد کجاست؟                   گردنه های مرصاد

قیامت آینه ی دنیا                   . . . . . . ..........

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10031/B/13890611_0110031.jpg

و

شفاعت 

کم کم میام برادون شرحی کامل میدم که چه چیزهایی شنیدم آ چه تمیز درس گرفتم.





برچسب ها : صراط  , صراط مستقیم  ,


      

اعتقادات شیعه از قول  شیخ صدوق درکتابی به نام اعتقاداتُ الامامیه آمده، شیخ صدوق در این کتاب در صفحه ی 71 می فرماید:

اعتقاد ما شیعه ها در این مطلب(گردنه های روی پل صراط) این است که این گردنه ها هر کدام به نام یکی از واجبات یا اوامر یا نواحیِ الهی اسم گرفته است.

* گردنه ی نماز، * گردنه ی روزه ، * گردنه ی حج، * گردنه ی راست گویی، * گردنه ی کنترلِ چشم... (مثلاً در گردنه ی نماز ، از این گردنه بعضی ها نمی توونند عبور کنند، چرا؟؟ چون صبحها خواب هستند، این افراد سرِ این گردنه از روی پل صراط می افتند.  اشخاصی هم که سحرخیز هستند و نمازها رو به جا آوردن از این گردنه عبور می کنند و توقفی ندارند).

 

شیخ صدوق ادامه میدهد:

زمانی که انسان به گردنه ای به نامِ یکی از واجبات می رسه و نسبت به آن واجب کوتاهی کرده، شخص را اونجا نگه می دارند، و حقِ خدا را نسبت به اون فریضه(چون فرائض حق الله هستند) ازش مطالبه میکنند.

اونجایی که ایست داده اند و سوال میکنند، شخص دو راه داره برای عبور:

یا عین  اون عمل رو انجام داده باشی .

  یا اگر از دستت رفته باید یه جوری تدارک کرده باشی(توبه کرده=تدارک کرده). یعنی یا اصلش یا المثنیِ اون رو جور کرده باشی. قضای اون عمل رو به جا آورده باشی. اون عمل صالح رو باید زودتر فرستاده باشی یا لطف الهی شامل حالش شده باشه، توبه کرده و جایگزینش رو آورده باشه. 

تاااا کجا؟!!...تا برسد بر گردنه ی بعدی و ایست-بازرسیِ بعدی. در هرکدام نگهش می دارند و سوالی میکنند. در هرکدام کوتاهی کرده باشد، بطور مفصّل ازش سوال میکنند و اگر بجای آورده با سرعت و سرافرازی عبور میکند. اگر از همه ی اینها سالم عبور کرد، می رسد به دارالبقا...

اگر در عقبه ای معتل شد ، در اون واجبی که به جای نیاورده، عمل صالحی نداشت و کفاره ای نداشت که پرداخت کندو نجاتش بدهد، قدمش در اون گردنه(عقبه) سقوط می کند.

شیخ صدوق ادامه میدهد:

همه ی این گردنه هایی که ما گفتیم کجاست؟ ==»  روی پل صراط

و در ادامه شیخ صدوق شروع می کنند به نام آوردنِ این گردنه ها.

  اسم یکی از عقبه ها حقِ خویشان است.

  اسم یکی از عقبه ها امانت است.

  اسم یکی از عقبه ها نماز است...

  اسم یکی از عقبه ها مرصاد است:(هیچ ظلمی که از شخصِ ظالمی سر زده ، از این عقبه رَد نمی شود)

  اسم یکی از این گردنه ها ولایت است: از اون شبی که گذاشتن تووی قبر...

.





      

من و شما یادمون میره اعمالمون رو ولی خداوند همه اش را آمار داره. ریز به ریز، نکته به نکته. پس تووی این عقبه ها وضعیتِ اشخاصی که بارِ سبُک تری دارند بهتر است از اشخاصی که بارِ سنگین تری داشته باشه.

پس توو این گردنه ها روی این پل(پلِ صراط) اون کسی که سرعتِ حرکتش کُند هست وضعیتِ خیلی نامناسب تری نسبت به اون شخصی داره که سرعتِ حرکتش تندتر ست. چون بدونِ تردید من و شما از روی پلی که آمدیم(پلِ صراط) بالاخره باید عبور کنیم و جایی هم فرود بیاییم.

 اما محلِ فرودها متفاوت هستند، محل فرود مهم هست. یکی از این دوتا هستند!!!     اینکه در بهشت و جَنَت فرود بیاییم یا  در آتشِ جهنم.

 خب همینطوره ، همینه که در مسیرِ زندگی سربالایی پیش میاد ، این رو میفهمیم، یعنی اینجا در چنین نقاطی از زندگی مرردمیخواد تا بتونه از اون بالا بِرَوَد. بعضی وقتها دوراهی ها رو میبینیم، انتخاب بین اونچه که عقل و شَرع میگه با اونچه که نفس و شیطان میگه. خودمونهم این رو میفهمیم که اینها دقیقاً در قیامت دقیقاً می شود گردنه ای روی پلِ صراط. 

همونطور که گفتیم مسیرِ پلِ صراط یک پلی نیست که برای عبور من و شما و دیگری یکسان باشه، بلکه تووی این مسیر جلوی من ممکنه 10 هزار تا از این گردنه ها باشه ولی جلوی شما هزارتا، بسته به مسیر زندگی من و شما، بستگی داره چند دفعه توو دنیا سر این دو راهی ها گیر کرده باشیم، و چقدر طول کشیده تا انتخاب کرده باشیم و چطور انتخاب کرده باشیم.

گاهی در مسیرِ زندگی اشخاص، یک زمینه ی خطا و انحراف و گناه پیش میاد، که :

یک نفر بی معطلی راه صحیح را در پیش میگره ==» برای این شخص این گردنه نیست.

یک نفر هم راه صحیح را پیش میگیره ولی خیلی برایش سخت بوده ==» این میشه گردنه ای که با هِن و هِن ولی بالاخره ازش عبور میکنه.

یک کسی هم هِن هِن میکنه ولی آخرشم ازپسش ور نمی یاد ==» این کسی میشه بعد از هِن هِن ها سقوط میکنه.

 

این یه نکته ی محوریست در مباحثِ معاد:  قیامت آینه ی دنیاست،

امام معصوم و اولیا الهی بارها فرمودند: قبل از اینکه اونجا وارد بشوی خودت خودت رو اصلاح کن، منزلگاهت رو فرش کن قبل از اینکه وارد بشوی.

من و شما باید احساس کنیم که الآن روی صراط هستیم و همه ی اعمال و انتخابهامون رو اصلاح کنیم.

 





      

تا این قسمت به چهار دسته از آیات قرآن سرزدیم که از صراط میگفتند:

آیات 71 و 72 سوره ی مریم: 

1   وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا  (71)  ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا  (72)

آیات 22 و 23و 24 سوره ی صافات:

2  احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ (22) مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِیمِ (23)  وَقِفُوهُمْ  إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ (24)

آیه 8 سوره ی تحریم:

3 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَبُّکُمْ أَن یُکَفِّرَ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ  نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا  إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (8)

آیه 14 سوره ی فجر:                          و آیه 21 سوره نباء:

4  إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ (14)      *  إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا(21)

مرصاد ، کمینگاهیست بر پل صراط. ایستگاهیست در صراط . اگرچه خداوند همیشه در کمین است، ولی اینجا جاییست که به حق الناس رسیدگی میشود، یعنی حق الناس اینقدر اهمیت دارد که به کمینگاهِ مربوط به آن میگن مرصاد.

امروز انشالله با استفاده از روایات و اخبار مفصل تر در موردِ عقبه های آن بحث میکنیم.

*عقبه=گردنه (وقتی راه سربالایی و پرپیچ و خم میشود)

و این عقبه ها، هم ایستگاه است(یعنی نگه می دارند) و هم لغزشگاهاست(یعنی آدمها می افتند). البته این گردنه ها و پیچهای خطرناک بسته به آدمهای مختلف هم متفاوت است.مثل اینکه یه جاده ای اینجا کشیده باشن خب همه باید ازش عبور کنند و برای همه یکجور هست. اما صراط خیر. به هرحال چاره ای نیست و باید از این راه عبود کنیم........... اما نه صراط فرق می کند. برای عده ای راه صاف و هموار است و برای عده ای سخت و دشوار است، کمااینکه سرعتها رو هم قبلاً گفتیم متفاوت است، سرعت نور و سرعت سیرِ اسبِ دونده و.... سرعت پیاده و خزنده. 

حضرت امیرالمومنین(ع) دوتا اشاره دارند به اینجا.   

 1. فرمودند: (فَإنَّ أمَامَکُمْ عَقَبَةً کَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً...). آدمها ! مقابلِ شما گردنه ایست کمرشکن، نفسدون تووش می بُره، یه .... جایی که نگهِتون میدارن و هُل داره اینها، چاره ای هم نیست و باید عبور کنی، باید بیایی رووش، نگهتون هم میدارند، حالا که چاره ای نیست که رووش وارد بشی و در مواقفش جوابگو باشی یکی از این دوحالت هست، یا به رحمتِ الهی نجات پیدا کنی و یا به هلاکتی برِسی که هیچگونه نمیشه جبرانش کرد.

2.   در نامه ی 31 نهج البلاغه به فرزندشون حضرت امام حسن مجتبی(ع) می فرمایند: پسرم بِدون که سرِ راهِ تو........مقابل تو گردنه ایست......... سرِ این گردنه باید سبک باشی تا بتوونی بالا بروی، اون کسی که بارش سبک هست، راحت تر از کسی که بارِ سنگینی به دوش داشته باشه بالا می رود.





      

در پناه قرآن به عزاداری تو آمده ام

بریم  آیه 14 سوره ی فجر:

إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ
به یقین پروردگار تو در کمینگاه (ستمگران) است.

حالا چرا دنباله ی ماجرای فرعون میگه. یه جای دیگه هم میگه "مرصاد" در آیه 21 سوره ی نباء:

  إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا

به یقین (در آن روز) جهنم کمینگاهى است بزرگ،

* مرصاد در لغت از ریشه ی رصد می آید، رصد یعنی چی؟ رصد به معنی  آمادگی برای مراقبت از چیزی. شما آمادگی داشته باشی، میگن فلان ستاره را رصد کردی. حرکاتِ دشمن را رصد کردی.

در  آیه مورد بحث، به عنوان هشدارى به همه کسانى که در مسیر آن اقوام طغیانگر گام برمى دارند، مى فرماید: «مسلماً پروردگار تو در کمینگاه است» (إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ). «مِرْصاد» از ماده «رصد» به معنى آمادگى براى مراقبت از چیزى است، و معادل آن در فارسى "کمینگاه" است، این واژه معمولاً در جائى به کار مى رود که افراد ناچارند از گذرگاهى بگذرند، و شخصى در آن  گذرگاه آماده ضربه زدن به آنها است، و در مجموع، اشاره به این است: گمان نکنید کسى مى تواند از چنگال عذاب الهى بگریزد، همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده کند آنها را مجازات مى نماید.

میگن پلیس کمین کرده. معمولا اونجاییست که افراد ناچارند از یه گذرگاه یا پیچ عبور کنند، که پشت اون پیچ دیده نمیشه. و شخصی پشت پیچ یا مانع در کمینشون نشسته است، اونجا رو میگن مرصاد ، یعنی اونجایی که فکرشم نمیکردی. اونجا رو میبینی دوربینی پلیس پیدا شد. مرصاد اونجاییست که هیچ دید نداره. همه جا را پایدی و گازش رو گرفتی ، یهویی وسطی 150 تا 140 تا سرعت یهویی بعد از پیچ پیداش میشه.

خب، خدا در کمینگاه است. کوجا ؟ محل کمینگاه خدا کوجاست. در آیه ی بعدی میگه:"إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا ".  جهنم ، مرصادِ خداست. یعنی اون پایین کمینگاه؟ اون که دیگه مهم نیست. پس اولاً خدا در کمینگاه است. کمینگاهش کوجا؟ إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا ...

حق الله خوران و حق الناس خوران و فاسدان و قاصبان و ....بَدان. که میبینیم یه عمریس بدی کردند و چیزی هم نشد....

این جنابی فرعون. هرکاری دلش خواست کرد آ حالام دورشم طلاواش جمع است و توریستا میرن خوشگل آ لخت و پِتی میرن دیدنش. چه اتفاقی افتاد؟؟؟...  

کوجا خدا یقه ی اینها رو میگیره؟
إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا

روایت از امام صادق ع نقل میکنند، از حضرت سوال کردن:"إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ" کوجاست ؟ فرمودن یه پلی است روو خودِ صراط. هیچ عبدی نمی تونه از اینجا عبور کنه در حالی که ظلمی کرده باشه و به گردنش باشه.

خداوند همیشه در کمین است ولی اونجایی که میگن دیگه بزن کنار. اونجا کوجاست؟ امام صادق فرمودن روو صراط.

شهید دستغیب میگه: خیلی این قضیه توو نجف صدا کرد. که یک کسی (ظاهراً از شاهزاده های هندی) اومد توو نجف برای زیارت امیرالمومنین و مقداری خرجِ سفر(طلا و جواهرات) با خودش آورده بود، که خورد خورد خرجش کنه و خب شاهزاده بود و خرجش هم زیاد بود، گفت کوجا بزارم؟ (اون زمان که انواع مختلف بانک توو شهر نبودکه)، گفتن نزدِ فلان عطار در بازار مطمعن است و مردی امین است. رفت نزد مرد عطار و سپرده گذاری کرد. مدتی گذشت و احتیاج پیدا کرد به پولش.

این عطار هم خیلی معتبر بود. آشنا و غریبه پیشش امانت می گذاشت  اما امان از شیطان. یکی با ده میلیون یکی با ده میلیارد وسوسه میشه. شیطون هم خرج میکنه. هرکسی را راستی خودش مایه میزاره. خلاصه...گفت: جناب عطار اومدم دنبال پولم.

گفت: پولت چی چیس؟             گفت:اِ...
گفت: نمیشناسم.
شاهد داری؟      گفت:نه.
گفت: کسی میشناسد تو رو؟        گفت: نه
گفت: رسید دستت داری؟            گفت: نه.
گفت: پس این دروغها چیه؟ منو همه میشناسن.

هرجا رفت گفتن و ماجرا را تعریف کرد، گفتن بیخود میگی و تهمت میزنی... تا رفت نزدِ یکی از بزرگانِ نجف، ماجرا را تعریف کرد. اون بزرگ گفت خب، برو فردا ظهر، موقعِ نماز بیا رووبروو عطاری تا حلش کنیم. چون اذان که میشد، عطار درب مغازه رو میبست و همونجا جلوی مغازه می ایستاد به نماز و مردم هم قبولش داشتن بهش اقتدا میکردن. ایشونم بعداز نماز می ایستاد چند کلامی مردم رو نصیحت میکرد، اون روز وقتی عطار بعداز نماز خواست بلند بشه جهت موعضه کردن اینن آقا بلند شد و گفت جنابِ عطار اگه اجازه میدین من یه ماجرای مستند براتون تعریف کنم. گفت بفرمایید. گفت: مردم من توو همین نجف زندگی میکردم، یه وقت شد در جریانِ زندگیم به پول محتاج شدم، از هرکی خواستم نشد تا اینکه رفتم از یه یهودی ده قِرون پول قرض گرفتم(قِرون یا یه واحدی سنگینِ پولی_نقدی)، و قرار شد قستی بهش پس بدهم. داشتم هر ماه قستهام رو میدادم تا یه زمانی رفتم قستم رو بدهم گفتن رفته سفر. گفتن رفته بغداد و مدتی هم طول کشید. با خودم گفتم ولش کن.این جودس. بیخیال. انداختیم پشتی گوش و بیخیال. یه شب در عالم رویا. دیدم که قیامت شده و اِ دارم از روو پلی صراط عبور میکنم. راه چقدر عریض و خوبس. راه به این خوبی، این آخوندام چی چی آدما بیخودی میترسونند. داشتم میرفتم جلو. کم کم باریکتر شد و تیز و سوزاننده و... وسط به وسط که رسیدم، دیدم یهویی یه گوله آتیش از اوون زیر توو آتیشِ جهنم اومد بالا و ایستاد رووبرووی من.با وحشت گفتم یا الله این دیگه چیچیس. دیدم همون جودِ یهودیس. گفت : قرضی ما چی شد؟ گفتم طلب چیه؟ گفت: من طلبم رو میخوام. گفتم: ندارم. گفت: خب پس باید از آتیشِ من کم کنی. گفتم چطوری؟ سَرِ انگشتش رو گذاشت روو سینه ی من. آنچنان سوختم و فریاد زدم. بیدار شدم...

بعد لباسش رو زد کنار و جای انگشت رو روو سینه ش نشون داد. مردم وحشت زده فریاد زدن. دیدند شِکلِ سوختگی رو، که شکل پوستِ بدن عوض میشه. گفت من چندین ماه خوابیده بودم توو بستر. مردم بدونین تا حق ناس به گردنتون هست عبور نمیکنین.

زمان رو از دست ندهیم........





      

شیخ صدوق این حدیث را می آورند که چون قیامت شد، پیغمبر میفرمایند: علی جان من و شما و جبرائیل برسر صراط مینشینیم و هرکس را بر سر صراط آوردند آنجا شما بین خود و آتش تقسیم میکنید. یکی_یکی(هذا لی، هذا لک)به آتش میگویی این مال من و این مال تو... .

 

   خب سوال اینه که شیخ صدوق سند این کلامش از کجاست؟

(میخواهیم حدیثی بخوانیم با دو سند) یکی از کتاب معانی الاخبار  از شیخ صدوق و یکی هم از علامه مجلسی (جلد هشتم از بهار صفحه ی 66)

در این حدیث، " مفضل بن عمر" میگوید: از امام صادق(ع) درباره ی صراط سوال کردم ، فرمودند: صراط همان طریق به سوی معرفت و شناخت خداوند متعال است. 

سپس افزود: «هُما صراطان صراطٌ فی الدُّنْیا، وَ صراطٌ فی الاخرَه ، فَامَّا الصَّراطُ الَّذی فی الدُّنیا فَهُوَ الامامُ الْمَفْروضُ الطّاعَه، مَنْ عَرَفَهُ فی الدُّنْیا وَ اقْتَدَی بهُداهُ مَرَّ عَلَی الصَّراط الَّذی هُوَ جسْرَ جَهَنَّمَ فی الاخرَه، وَمَنْ لَمْ یَعْرفَهُ فی الدُُّنْیا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَن الصَّراط فی الاخرَه، فَتَرَدَّی فی نار جَهَنَّمَ» (معانی الاخبار/32)

*دو صراط است، صراطی در دنیا و صراطی در آخرت ، و اما صراط در دنیا همان امام واجب الاطاعه است، هر کس او را بشناسد و به هدایت او اقتدی کند از صراطی که پلی است بر جهنم در آخرت می گذرد، و هر کس او را در دنیا نشناسد قدمش بر صراط آخرت میلرزد و در آتش جهنم سقوط میکند.

ما همش میگیم اهدنا صراط المستقیم . فرمودند اون صراطی که در دنیاست آن امامی ست که اطاعتش واجب است(همان که ما بِهِش میگیم حجت الهی) .

پس اولاً صراط امام است، ثانیاً صراط طریقی به سمت معرفتِ خداوند است. و امام بارها فرمودند: با ما ، خدا عبادت می شود. با ما ، خدا شناخته میشود.

صراطِ در دنیا همون صراطِ در آخرت است. پس وقتی میگیم اهدنا صراط المستقیم ..... و در قیامت هم مرا از مسیر عبور بده، آنها دوتا چیز نیست، یک حقیقت است، عرض کردیم که آخرت آینه ی دنیاست. حالا اون کسی که به این امامِ معصوم اعتقاد پیدا کرد و اقتدا کرد، این میتواند در قیامت از صراطِ بر فرازِ جهنم عبور کند. وگرنه اونهایی که از صراط منحرف شدند سقوط میکنند.

پس انسان به اندازه ای که با امام زاویه داشته باشه و دور باشه از مسیر مستقیم انحراف داره ، که باعث میشه از روو صراط هم انحراف داشته باشه و بلغزه و بیفته و سقوط کنه.

  یه وقت اصلش رو قبول میکنهاما معرفتش به امام کامل نیست، اینهم یه انحراف است.

یه وقتِ امام رو قبول کرده، اما در حوزه ی عمل دنبالِ امام نمی آید.

اینها انحراف دارند، البته همه ی انحرافها یه قدواندازه نیست...

پس شرطِ اینکه از روو صراط عبور کنه اینه که توو این دنیا صراط رو بشناسد و از او عبور کنه.(عبور کنه به معنی هدایت به دستِ امام، اقتدا کند به امام)

امام صادق(ع) میفرمایند: اَصراط المستقیم امیرالمومنین، علی بن ابیطالب علیه السلام.

امام زین العابدین(ع) میفرمایند: ما اهل بیت ابواب الهی هستیم و صراط مستقیم ماییم.

لذا رسول الله در روز غدیر، وقتی مردم را جمع کردند و خواستند امیرالمومنین را به معردم معرفی کنند، فرمودند: آی مردم!...منِ رسول الله، صراط مستقیم هستم که خدا شما را امر کرده از او اطاعت کنید. پس از من علی بن ابیطالب امام استو بعد از علی هم امامانی که از نسل علی هستند.

عرض کردم ، در جامعه ی کبیره هم ما گواهی میدهیم: انتم الصراط الاقوم.

  پس حاصل بحث: صراط در این دنیا، از جنسِ چوب وبتون و...  نیست، بلکه در دنیا به معنای یک مجموعه ی اعتقادی به نامِ دین است. اعتقاد، اخلاق و عمل صالح. که این دین برگرفته از امام معصوم باشد، در پرتوِ هدایت او باشد.

امیرالمومنین ع فرمودند: آن کسی که در دنیا عمل صالح انجام داد، رو صراط که  اومد، تا بهشت میتونه جلو برود. این هم رَدِ  اون کسانی ست که میگن اعتقادِت به امامت که درست شد دیگه عمل مهم نیست، دراویش،عَلَوی ها، صوفی ها،..  

اما خودِ امیرالمومنین ع میفرمایند: شرطِ اینکه تا آخر رووی صراط باشی این نیست که فقط امام را قبول کرده باشی، این است که به دستورِ امام هم عمل کرده باشی،

در آیه ی 153 سوره انعام(سوره ی انعام، سوره ی اعتقادی ست).

وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ

و [بدانید] این است راه راست من پس از آن پیروى کنید و از راه‏ها[ى دیگر] که شما را از راه وى پراکنده میسازد پیروى نکنید اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است باشد که به تقوا گرایید.

قرآن میگه، ای پیغمبر بهشون بگو دنبالِ راههای انحرافی نروید که اون راهها شما را از راه خدا متفرق کنند، این توصیه ی منِ پیغمبر به شماست.

نکته اینجاست. این راهِ مستقیم است. چطوری از راه صراط پیروی کنیم؟؟... روایات مختلفی توو این زمینه اومده.

*بعضی روایات میگه صراط مستقیم، طریقِ امام است،

*بعضی روایات میگه صراطِ مستقیم، امام است،

*بعضی روایات میگه صراطِ مستقیم، علی ست و اولاد فاطمه علیها سلام.(معصومین)

میگن از راههای فرعی نروید.





برچسب ها : صراط  , صراط مستقیم  ,


      

   

امام صادق ع فرمودن:...... گاهی صراط از مو باریکتر ست و از تیزیِ شمشیر بُرنده تر.بعضیها از روی آن عبور میکنن به سرعت نور. یه عده عبور میکنند مثل اسبی که به تاخت میرود.(تفاوتِ سرعت چقدر است؟؟؟؟) و عده ای مثل چهاردست و پاها(مثل سوسمار، به حالتِ چهاردست وپا). یه عده هم پیاده میروند. یک عده هم به صورت معلق(کمی روی پل راه میروند و یکدفعه تِلِپی میفتند، به آتش میسوزند و میاییند بالا کمی میروند جلو، دوباره تلپی..)

امام صادق فرمودن صراط از مو باریکترِ.

اهل معرفت فرمودن: دینداری، حفظ حریم حدودِ الهی، رعایت حلال و حرام، رعایت زبان و چشم و گوش، رعایت ممنوعات و حفظ خطوط قرمز الهی، کنترل نفس، کنترل امیال، اطاعت بی چون و چرا از حق تعالی... بعضی وقتها آنچنان سخت میشه که میبینی مرزها ... مرز حلال و حرام از مو هم باریکتر شده.

اگر از پهن و باریکیِ صراط بگیم :

فرمودن هرکس گفت اشهد ان لا اله الا الله میاد روو صراط اشهد ان محمد رسول الله محکمتر میاد. خدا رو که قبول کرد میاد روو صراط و رفت جلو و بحثِ نبوت شد کمی راه باریکتر شد. جلوتر که میرویم، هرچی پای اعمال و اعتقادات میاد وسط راه باریکتر و باریکتر میشود... باید مراقب باشیم.

حالا در ادامه ی روایت از سرعتِ عبور از صراط گفتن:

فرمودن بعضی با سرعت نور عبور میکنن. خب به نظرتون همچین کسی اصلاً میفهمه آتش چطور بود؟ گرمای آتش رو حس میکنه؟ اصلاً منظره ای از جهنم و سوختن تووی آتش به چشمش آمد؟ (اینجاست که معنی آیه درست میشه، لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا)

اینها همون افرادی هستند که اومدن به این دنیا و حتی لحظه ای آلوده به آن نشدند، یک لحظه هم مردد نشدند، یک جا هم به مخش نخورد که خوبه از فلان جا برم.!... اینها میشن اولیا خدا دیگه. سیدِ مرتضی میگن من وقتی به تکلیف رسیدم از خودم نتنها حرام و مکروح سراق ندارم، مباح هم سراق ندارم. روایت دارد امام حسین وارد که میشوند آتش سرد میشود. *(انشالله در آینده که از شفاعت حرفی بزنیم توضیح کامل میدهیم)

عده ای با سرعت تاخت اسب عبور میکنند، اینها سوارند، نمیسوزند ولی خب منظره ها رو میبینند و داغی و آتش جهنم رو میبینند(در مقابل آنها که با سرعت نور رفتند و اصلا از آتش چیزی درک نکردند). روایتی داریم که علم مرکبِ مومن است، اگه این را بزاریم کنار این حدیثی که داریم باز میکنیم چی میشه؟... کسی که از اعتقادات و علوم اسلامی آگاهند سواره هستند.

 

عده هم به حالت چهار دست وپایی عبور میکنند. چی شد؟ اولاً اینکه سرعت بسیار پایین اومده و  ثانیاً برای انسانی که مقامش، مقامِ ایستادن و قیامست، چاردست و پا رفتن یکجور تحقیر است. این میشه حالت ذلت و خاری. چه وقت انسان چهار دست و پا میشه؟ وقتی بدنش ایراد پیدا میکنه. ...ما در قیامت چون با ایمانمون محشور میشیم، کوجا ایراد داشته؟ اعتقادات ایراد داشته دیگه!... که کمر شکسته و زانوها خم شده. توو دنیا چه وقت آدم زمینگیر میشه؟ وقتی ستون فقرات ایراد پیدا میکنه، زانوها ایراد پیدا میکنه و نمیتونه تحمل هیکل رو بکنه. قیام مومن به ایمانش هست، پیداست ایمانش ایراد داشته، اعتقادات کج بوده، خرابی داشته که چهار دست و پا اومده و سرعت کم میشه... قرآن میگه ما آدمیزاد رو تکریمش کردیم. حضرت فرمودن یکی از مصادیقی که قران میگه انسان را تکریم کردیم اینه که انسان را ایستاده آفریدیم. برخلاف حیوانات ... ولی یک عده توو قیامت . اهل معرفت میگن نگاه کن خداوند.

اول سرِِِ ِ(محل فکر و عقل). بعد دل(عواطف و احساسات)، بعد شکم، و بعد شهوت. یعنی عقل باید بر دل و برشکم و برشهوت امیر باشد. اما وقتی چهاردست و پا شد چی میشه؟ یعنی به جای اینکه عقل مشرف بر دل و شکم و شهوت باشه، همه در یک راستا و یک سطح میشن، هروقت بود میخوریم، هروقت پاش افتاد حمام میریم، اگه شد یه فکری هم میکنیم....

و وای بر احوال اونهایی که برعکس هستند. یعنی شهوت بر عقل و دل و شکم مسلط شده. 

..........انشالله در متنهای آینده روایات تکمیلی رو می آوریم. 





برچسب ها : صراط  , صراط مستقیم  ,


      

 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است         باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین                   بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو                        کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب                                کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست                          این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست                 سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند                             گویا عزای اشرف اولاد آدم است

خورشید آسمان و زمین نور مشرقین

پرورده ی کنار رسول خدا حسین

کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا               در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست                 خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک           زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردند کوفیان                 خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید            خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد            فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم                   کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد

کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی       وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی

کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه                 سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت               یک شعله? برق خرمن گردون دون شدی

کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان               سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی

کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک             جان جهانیان همه از تن برون شدی

کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست                عالم تمام غرقه دریای خون شدی

گر انتقام آن نفتادی بروز حشر                        با این عمل معامله? دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم برآورند

ارکان عرش را به تلاطم درآورند

برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند                        اول صلا به سلسله ی انبیا زدند

نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید               زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند

آن در که جبرئیل امین بود خادمش                  اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند

پس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها                    افروختند و در حسن مجتبی زدند

وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود                 کندند از مدینه و در کربلا زدند

وز تیشه? ستیزه در آن دشت کوفیان                  بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند

پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید                بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند

اهل حرم دریده گریبان گشوده مو                          فریاد بر در حرم کبریا زدند

روح‌الامین نهاده به زانو سر حجاب

تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

چون خون ز حلق تشنه? او بر زمین رسید            جوش از زمین بذروه عرش برین رسید

نزدیک شد که خانه? ایمان شود خراب            از بس شکستها که به ارکان دین رسید

نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند                     طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید

باد آن غبار چون به مزار نبی رساند                      گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید

یکباره جامه در خم گردون به نیل زد            چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید

پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش                      از انبیا به حضرت روح‌الامین رسید

کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار                     تا دامن جلال جهان آفرین رسید

هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال

او در دلست و هیچ دلی نیست بی‌ملال

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند                     یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند

ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر                        دارند شرم کز گنه خلق دم زنند

دست عتاب حق به در آید ز آستین               چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند

آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک                   آل علی چو شعله ی آتش علم زنند

فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت                گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند

جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا             در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند

از صاحب حرم چه توقع کنند باز                          آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل

شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار                 خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه            ابری به بارش آمد و بگریست زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن                 گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر              افتاد در گمان که قیامت شد آشکار

آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود               شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل       گشتند بی‌عماری و محمل شتر سوار

با آن که سر زد آن عمل از امت نبی                روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار

وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد

نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد                           شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند                هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد

هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید                        هرجا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت                 چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد                            بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان                               بر پیکر شریف امام زمان فتاد

بی‌اختیار نعره? هذا حسین او                        سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول

رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول

این کشته ی فتاده به هامون حسین توست         وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی              دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست         زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

این غرقه محیط شهادت که روی دشت                   از موج خون او شده گلگون حسین توست

این خشک لب فتاده دور از لب فرات              کز خون او زمین شده جیحون حسین توست

این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه                 خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست

این قالب طپان که چنین مانده بر زمین               شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد

وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ما ببین             ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند                 در ورطه? عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان               واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین

نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا                         طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین

تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر                    سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین

آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام                یک نیزه‌اش ز دوش مخالف جدا ببین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو                      غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین

یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد

کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

خاموش محتشم که دل سنگ آب شد                         بنیاد صبر و خانه? طاقت خراب شد

خاموش محتشم که از این حرف سوزناک                          مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

خاموش محتشم که از این شعر خونچکان                   در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد

خاموش محتشم که از این نظم گریه‌خیز                         روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد

خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست                  دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد

خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب                               از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد

خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین                       جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد

تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد

بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای                        وز کین چها درین ستم آباد کرده‌ای

بر طعنت این بس است که با عترت رسول                   بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای

ای زاده? زیاد نکرده‌ست هیچ گه                 نمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای

کام یزید داده‌ای از کشتن حسین            بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای

بهر خسی که بار درخت شقاوتست                در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای

با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو            با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای

حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن          آزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای

ترسم تو را دمی که به محشر برآورند

از آتش تو دود به محشر درآورند





      

یک وهابی در قبرستان بقیع به آقای قرائتی گفت: چرا فاطمه، حسن و حسین رو صدا می زنید؟!! در حالی که انها مرده اند و خاک شده اند!

و بعد خودکاری را انداخت زمین و صدا زد: یا حسن ! یا زین العابدین! ای امام باقر ! آن قلم را به من بدهید

و گفت: دیدی که پاسخ ندادند ! پس اینها مرده اند و هیچ قدرتی ندارند !

آقای قرائتی خودکار را گرفت و دوباره انداخت زمینو گفت : یا الله ! قلم را به من بده ! بعد رو به وهابی کرد و گفت: دیدی که خدا هم نداد ! پس با منطق تو خدا هم مرده است !

                     مگر هر که زنده است باید نوکر تو باشد؟؟؟ 





      



=================